برای من هیچگاه روشن نشد، چه رسمی است که مخاطب یزدی، پس از خروج از سالن، در عوضِ بررسی چرایی و کم و کیفِ تئاتری که دیده، به خود و دیگری یادآور میشود: «یزد است دیگر»!؟ گویا مخاطبان شهرمان، چک سفید امضا دادهند که صرفا کار را ببیند و لام تا کام حرفَش را هم نزنند. نظر چند مخاطبِ “ خشکسالی ودروغ” هم، دیروز همین بود؛ حتی شنیدم یکی میگوید: «متن آنقدر خوب است که هرکس کار کند، بد در نمیآید»!؟ در چنین شرایطی بدیعیست که خوانشِ منطقی و صحیحِ متن، از حیطه وظایف کارگردان خروج کند و مخاطبِ پیگیر را وادارد، خودش برود متنِ اصلی را یکبار بخواند و مقایسه کند.
پس از ۱۲-۱۰ دقیقه «چرا؟ چرا؟»ی پی در پی، بالاخره کار شروع میشود. ابتدا روحَت هم خبر ندارد که قرار است، چیزی حدود دوساعت وقت را پایِ یک دعوای زن و شوهریِ روتین و نامفهوم بگذرانی، تنها دلیل ماندن در سالن هم قابِ صحنهایست که روبرویت میبینی؛ به عبارتی، چنانچه صحنهای روبرویت نباشد، قرار نیست دیالوگ یا عناصرِ دیگری یادآور باشند که بنا بود به تماشای تئاتری نشسته باشی.
صحنه خوب طراحی شده و عناصرِ بیجان همگی آمادهی یک اجرای خوب هستند، اما بیان ستاره توانگر، ریتم کندِ کار و شلوغی دیالوگها باعث کسالت و خوابآلودگی میشود. مواقعی که دو بازیگر همزمان دیالوگ میگویند، تصویر تلویزیونی که از طریق پنجرههای دفتر وکالت پیداست و نوع روتین عشوهگریهای همسرانِ امید گاهی بیش از پیش ترغیبت میکنند خواب را انتخاب کنی؛ ولی متاسفانه تا چشمت گرم میشود یک داد و بیدادِ دیگر مزاحمت میشود، البته خانم توانگر بسیار تلاش کرده آرام و توی دل خودش دیالوگ بگوید و این از طرف کسی که خواب را ترجیح داده قابل تقدیر است.
نکتهی مثبت کار بازیِ خوب هادی آقا بزرگی و پرهیز از نابازیگری، از سمتِ محمد خیر اندیش است.
نقد اصلی اما، بیشتر از عوامل، متوجه مخاطبان تئاتر استان است؛ چرا که صندلیهای خالی حقیقتا برای هر گروهی ناامید کننده است و حداقلش این است، این کار ارزش یکبار تماشا را دارد؛ آن هم در قبال پرداخت تنها ۱۰ هزارتومن. مخاطبی که کار نمیبیند مقصر است و آنکه میبیند و دیگری را به دیدن ترغیب
نمیکند مقصرتر. به عنوان مخاطب عامِ تئاتر از عزیزان انتظار دارم هیچ
کاری را با صندلیهای خالی سالن تنها نگذارند و اشتیاقی بیشتری به تئاتر
نشان دهند؛ فارغ از اینکه: «یزد است دیگر»!